جدول جو
جدول جو

معنی طین حر - جستجوی لغت در جدول جو

طین حر
(نِ حُرر)
محمد بن عبدون گوید: طین حر طین علک خالص از رمل بود. مؤلف گوید: گلی است نزدیک در شیراز و بشیرازی گل کوفی (کرنی ؟ کربی ؟) خوانند و در طبیعت نزدیک به وی بود و آن را نیز بدین اسم خوانند و آن گل بغایت سبزرنگ است وچون بپوست بادام دخان کنند ازبهر خوردن لون را سرخ کند و طعم آن خوش بود و کمتر بریان ناکرده خورند. و علی بن ربن گوید: طین حر سرد و خشک بود به اعتدال نیکوبود جهت همه جراحتها. و اگر با سرکه بر گزندگی زنبور طلا کنند درد ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). طین نیشابوری. طین اکل. گل خالص بی ریگ. (بحر الجواهر). شامل طین اندلس و فارسی دانسته اند و مراد از آن خاک خالص است. طین قیمولیا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زین گر
تصویر زین گر
کسی که زین اسب می سازد، زین ساز، سراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین ور
تصویر دین ور
دین دار، متدین
فرهنگ فارسی عمید
(نِ بَ)
طین مختوم است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کینه و عداوت تیز و افزون. (آنندراج). انتقام کشنده. منتقم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ کَ دَ / دِ)
مرکّب از: دین + آر، آورنده، دین آورنده، پیمبر:
مسیحای دین آر، اگر کشته شد
نه فر جهاندار ازو گشته شد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ مَ)
گل سرخ. اسم مغره است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نِ حَ)
صورتیست از طین خیا. رجوع به طین بلد مصطکی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُ ر ر)
ابن حسینی عاملی. درگذشتۀ 1298 هجری قمری دیوان شعر دارد. (ذریعه ج 9 ص 239)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دین ور
تصویر دین ور
متدین دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین گر
تصویر کین گر
انتقام کشنده منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طین احمر
تصویر طین احمر
گل سرخ خاک رس خاک سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سر
تصویر این سر
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این ور
تصویر این ور
این طرف این جانب
فرهنگ لغت هوشیار
این قسمت، این طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد شدید بخش انتهایی ستون فقرات در حدود باسن
فرهنگ گویش مازندرانی